من از آن روز که در بند تو ام آزادم. . .

من از آن روز که در بند تو ام آزادم. . .

آزادترین فردی وقتی که نگی "ای کاش..."
من از آن روز که در بند تو ام آزادم. . .

من از آن روز که در بند تو ام آزادم. . .

آزادترین فردی وقتی که نگی "ای کاش..."

تصادف


آپلود , آپلود عکس , آپلود سنتر , آپلود فایل , آپلود دائمی 

تصادف بدی کرده بود...
به هر کسی که به ملاقاتش می آمد،
می گفت:شانس آوردم زنده ام،بخاطر ایمنی 
بالای ماشینم بود که زنده ماندم!!!
.
.
.
و خداوند فقط سکوت کرده و لبخند می زند...

فرق است...

فرق است میان آنکه یارش در بر
با آن که دو چشم انتظارش بر در

چشم انتظار دوخته ایم به در...‏

وین گلستان همیشه خوش باشد


گفتم: گل بستان را چنان که دانی بقائی و عهد گلستان را وفائی نباشد، و حکما گفته اند:

 هر چه نپاید دلبستگی را نشاید.

گفتا طریق چیست؟

گفتم: کتاب گلستانی توانم تصنیف کردن که باد خزان را بر ورق او دست تطاول نباشد.

به چه کار آیدت ز گل طبــــقی           از گلســـــــــتان من ببر ورقی

گل همین پنج روز و شش باشد           وین گلستان همیشه خوش باشد


سعدی

هرکسی را بیشتر دوست داریم

 
از نامه های بابا لنگ دراز به جودی ابوت
جودی! کاملا با تو موافق هستم که عده ای از مردم هرگز زندگی نمی کنند و زندگی را یک مسابقه دو می دانند و می خواهند هرچه زودتر به هدفی که در افق دوردست است دست یابند و متوجه نمی شوند که آن قدرخسته شده اند که شاید نتوانند به مقصد برسند و اگرهم برسند ناگهان خود را در پایان خط می بینند. درحالی که نه به مسیر توجه داشته اند و نه لذتی از آن برده اند.
دیر یا زود آدم پیر و خسته می شود درحالی که از اطراف خود غافل بوده است. آن وقت دیگر رسیدن به آرزوها و اهداف هم برایش بی تفاوت می شود و فقط او می ماند و یک خستگی بی لذت و فرصت و زمانی که ازدست رفته و به دست نخواهد آمد. ...
جودی عزیزم! درست است، ما به اندازه خاطرات خوشی که از دیگران داریم آنها را دوست داریم و به آنها وابسته می شویم.
هرچه خاطرات خوشمان از شخصی بیشتر باشد علاقه و وابستگی ما بیشتر می شود.
پس هرکسی را بیشتر دوست داریم و می خواهیم که بیشتر دوستمان بدارد باید برایش خاطرات خوش زیادی بسازیم تا بتوانیم در دلش ثبت شویم.

عشق حقیقی.......

مسجد جامع گوهرشاد مشهد یکى از مهمترین بناهاى دوران شاهرخ در سال 812 ه.ق زیر نظر استاد قوام الدین شیرازى از مهندسین برجسته و نامور خراسان و هرات، ساخته شده است. اما داستان آن! گوهرشاد زنی پارسا و مومن، روزی که به زیارت بارگاه امام رضا درود و رحمت خداوند بر او باد، رفته بود به دلش افتاد مسجدی در مقابل حرم ایشان بنا کند پس گردن بند قیمتی خود را که از گرانبها ترین اشیاء دربار شاهرخ بود فروخت و سفارش ساخت مسجد را داد. روزها میگذشت و کارگران مشغول کار بودند .ایشان هر روز می آمدند و از نزدیک مراحل انجام کار را بازدید می کردند. روزی یکی از کارگران نگاهش به روی ماه گون وی افتاد. کارگر یک دل نه صد دل عاشق زیبایی جمال گوهرشاد شد !دیگر دست و دلش به کار نمی رفت و بعد از چند روز نتوانست به سر کار حاضر گردد. خبر این عاشق بخت برگشته آنچنان در همه جا پیچید که خود گوهر شاد هم از موضوع مطلع شد.  به ندیمان دستور داد وی را حاضر کنند.


گفت: آنکه می گویند عاشق من شده، توای؟ کارگر بیچاره که هم از ترس و هم از فرط عشق گوهر شاد زبانش از تکلم باز مانده بود با سر اشاره کرد بلی! گوهر شاد گفت: من الان در عقد شاهرخ هستم.  یک شرط دارم اگر اجابت کنی حاضرم از وی طلاق بگیرم و همسر تو شوم . کارگر گفت: چه شرطی بانو؟ گوهر شاد گفت: تو قول بده 40 روز واقعا و از ته دل به عبادت خدا بپردازی، بعد از آن اگر آثار این عبادت خالصانه را در تو دیدم حاضرم همسر تو شوم.  کارگر فوق العاده خوشحال شد. روزها گذشت و کارگر در مسجدی معتکف شده بود. بعد از 40 روز گوهر شاد دستور داد وی را حاضر کنند.  از او پرسید به عهدش وفا کرده یا خیر؟ کارگر جواب داد آری. گوهر شاد پرسید از کجا بدانم که درست به آنچه گفتم عمل کرده ای؟ کارگر لبخندی زد و گفت از آنجا که دیگر هیچ میلی به شما ندارم و اینک عاشق معبود خود گشته ام و تازه فهمیدم که عشق یعنی چه اما به خاطر این لطف و تدبیر از شما سپاسگزارم.

جوانی، جوانی، جوانـــی

سحرگه به راهی یکی پیر دیدم 
سوی خاک خم گشته از ناتوانی

بگفتم: چه گم کرده‌ ای اندرین راه؟
بگفتا: جوانی، جوانی، جوانـــی


خمیده پشت پیری...‏

شاعر:ملک الشعرای بهار

زمستون


زمستون...

تن عریون باغچه چون بیابون
 درختا با پاهای برهنه زیر بارون
 نمیدونی تو که عاشق نبودی
 چه سخته مرگ گل برای گلدون
 گل و گلدون چه شبها نشستن بی بهانه
 واسه هم قصه گفتن عاشقانه
 چه تلخه
 چه تلخه
 باید تنها بمونه قلب گلدون
 مثل من که بی تو
 نشستم زیر بارون زمستون
 زمستون
 برای تو قشنگه پشت شیشه
 بهاره زمستونها برای تو همیشه
 تو مثل من زمستونی نداری
 که باشه لحظه چشم انتظاری
 گلدون خالی ندیدی
 نشسته زیر بارون
 گلای کاغذی داری تو گلدون
 تو عاشق نبودی
 ببینی تلخه روزهای جدایی
 چه سخته
 چه سخته
 بشینم بی تو با چشمای گریون

                                                                 اخوان ثالث


از اینجا بشنوید زمستون را با صدای افشین مقدم