-
غررالحکم
جمعه 10 شهریورماه سال 1391 23:27
-
شنیده ام که کسانی شبیه و شکل مرا/کنار پنجره فولاد میدهند شفا
جمعه 10 شهریورماه سال 1391 00:10
دکترم گفته مریض است؛ دلش را ببرد گره بر پنجره فولادِ خراسان بزند ... من که خوبم، دو سه روزیست دلم میخواهد آخر راه تو باشی به خیابان بزند... شعرکامل دربخش نظرات!
-
بگذار منتظر بمانند...
پنجشنبه 9 شهریورماه سال 1391 23:31
می دانی یک وقت هایی باید روی یک تکه کاغذ بنویسی تـعطیــل است و بچسبانی پشت شیشه ی افـکارت باید به خودت استراحت بدهی دراز بکشی دست هایت را زیر سرت بگذاری به آسمان خیره شوی و بی خیال ســوت بزنی در دلـت بخنــدی به تمام افـکاری که پشت شیشه ی ذهنت صف کشیده اند آن وقت با خودت بگویـی بگذار منتـظـر بمانند ....
-
خسته ام از آرزوها...
پنجشنبه 9 شهریورماه سال 1391 23:22
خسته ام از آرزوها ، آرزوهای شعاری شوق پرواز مجازی ، بالهای استعاری عصر جدول های خالی ، پارکهای این حوالی پرسه های بی خیالی ، نیمکت های خماری
-
داغ تو را از همه داراترم...
چهارشنبه 8 شهریورماه سال 1391 17:58
یش بیا! پیش بیا! پیشتر ! تا که بگویم غم دل بیشتر دوستترت دارم از هرچه دوست ای تو به من از خود من خویشتر دوستتر از آن که بگویم چهقدر بیشتر از بیشتر از بیشتر داغ تو را از همه داراترم درد تو را از همه درویشتر هیچ نریزد بهجز از نام تو بر رگ من گر بزنی نیشتر فوت و فن عشق به شعرم ببخش تا نشود قافیه اندیشتر...
-
جیـــــــــــــــــگر ممنوع التصویر شد؟!
سهشنبه 7 شهریورماه سال 1391 21:49
در حالی که خبر ممنوع التصویر شدن «جیگر» یکی از شخصیت های برنامه عروسکی «کلاه قرمزی» منتشر شده، تهییه کننده این برنامه می گوید که اطلاعی از این ماجرا ندارد.به گزارش خبرآنلاین، خبرگزاری میراث فرهنگی به نقل از روابط عمومی شبکه دو سیما اعلام کرده که شخصیت «جیگر» از این مجموعه حذف شده است. دلیل حذف «جیگر» از سوی بخش نظارتی...
-
غررالحکم
سهشنبه 7 شهریورماه سال 1391 21:10
-
چای دم کن... خسته ام از تلخی نسکافه ها
سهشنبه 7 شهریورماه سال 1391 00:11
عشق بعضی وقتها از درد دوری بهتر است بی قرارم کرده و گفته؛ صبوری بهتر است توی قرآن خوانده ام... یعقوب یادم داده است: دلبرت وقتی کنارت نیست، کوری بهتر است نامه هایم چشمهایت را اذیت می کند درد دل کردن برای تو، حضوری بهتر است چای دم کن... خسته ام از تلخی نسکافه ها چای با عطر هل و گلهای قوری، بهتر است من سرم بر شانه...
-
شمعدانیها و حوض...
دوشنبه 6 شهریورماه سال 1391 13:41
اگر آمدی خبرم کن در خانه بمانم که از اندوه نمیرند شمعدانی های منتظر و ماهی های حوض و لبخندی که بشوق بر لبانم میبندد، که تو بیایی ُ کسی خانه نباشد....
-
چه درونم تنهاست...
یکشنبه 5 شهریورماه سال 1391 00:41
می روم بالا تا اوج ، من پر از بال و پرم. راه می بینم در ظلمت ، من پر از فانوسم. من پر از نورم و شن و پر از دار و درخت. پرم از راه ، از پل ، از رود ، از موج. پرم از سایه ی برگی در آب: چه درونم تنهاست... سهراب...
-
شرمنده ام خدایا امشب دلم گرفته . . .
شنبه 4 شهریورماه سال 1391 23:22
ای آسمان زیبا ، امشب دلم گرفته از های و هوی دنیا ، امشب دلم گرفته یک سینه غرق مستی ، دارد هوای باران از این خراب رسوا ، امشب دلم گرفته امشب خیال دارم تا صبح ها بگریم شرمنده ام خدایا امشب دلم گرفته خون دل شکسته ، بر دیدگان تشنه باید شود هویدا ، امشب دلم گرفته ساقی عجب صفایی ، دارد پیاله ی تو پر کن به جان مولا ، امشب...
-
غررالحکم
جمعه 3 شهریورماه سال 1391 22:24
-
ای ناز تو با نیمه پاییز رسیده
جمعه 3 شهریورماه سال 1391 22:15
ای ناز تو با نیمه پاییز رسیده ای سرخ لبت با می لبریز رسیده زلف تو هواخواهِ کدامین شب ابری ست کاین گونه پریشان و غم انگیز رسیده؟ زیبا تر از آنی که رهایت کنم، اما دیر آمده ای؛ دوره ی پرهیز رسیده! جان و تن من امت پیغمبر دردند بر من دم ویرانگر چنگیز رسیده ای قونیه تا بلخ به غوغای تو مشغول! بشتاب که شمس تو به تبریز رسیده...
-
کفش هایم کو؟!!( به یاد ســــهراب )
دوشنبه 30 مردادماه سال 1391 18:03
به یاد سهراب سپهری ... کفش هایم کو؟ چه کسی بود صدا زد: سهراب؟ آشنا بود صدا مثل هوا با تن برگ مادرم در خواب است ... باید امشب بروم من که از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم حرفی از جنس زمان نشنیدم هیچ چشمی، عاشقانه به زمین خیره نبود کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد هیچ کس زاغچه ای را سر یک مزرعه جدی نگرفت من به...
-
عیــــــــــدتون مبارک
یکشنبه 29 مردادماه سال 1391 00:05
عید سعید فطر بر شما مبارک باد و چقدر سخت است , که این عزیزترین عید را بدون آن عزیزترین غایب از نظر بگذرانیم… اللهم عجل لولیک الفرج
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 27 مردادماه سال 1391 19:33
ای آنکه در نگاهت حجمی زنور داری کی از مسیر کوچه قصد عبور داری؟ چشم انتظار ماندم، تا بر شبم بتابی ای آنکه در حجابت دریای نور داری من غرق در گناهم، کی می کنی نگاهم؟ برعکس چشمهایم چشمی صبور داری از پرده ها برون شد، سوز نهانی ما کوک است ساز دلها، کی میل شور داری؟ در خواب دیده بودم، یک شب فروغ رویت کی در سرای چشمم، قصد...
-
خدایی توراست. ..
جمعه 27 مردادماه سال 1391 19:15
گردنم از مو باریک تر است و گردن کلفتی میکنم قربان آن گردنی گردم که تمام تقصیرهایم را بر آن می افکنم گر خدایی نبود تا اشتباهاتم را گردنش اندازم . . . دق مرگ میشدم خدایی فقط و فقط برازنده ی توست
-
یک پنجره . . .
پنجشنبه 26 مردادماه سال 1391 21:16
یک پنجره برای دیدن یک پنجره برای شنیدن یک پنجره که مثل حلقه ی چاهی در انتهای خود به قلب زمین می رسد و باز می شود به سوی وسعت این مهربانی مکرر آبی رنگ یک پنجره که دستهای کوچک تنهایی را از بخشش شبانه ی عطر ستاره های کریم سرشار می کند و می شود از آن جا خورشید را به غربت گل های شمعدانی مهمان کرد_ یک پنجره برای من کافی...
-
یاشاسین آذربایجان . . .
چهارشنبه 25 مردادماه سال 1391 00:25
حادثه ی تلخ زلزله ی آذربایجان را به مصیبت زدگان تسلیت میگم و برای همه ی باقی ماندگان ازدرگاه خداوندمنان طلب صبر میکنم....
-
غررالحکم
سهشنبه 24 مردادماه سال 1391 19:25
-
هنوزم باخدایم قهر هستم...
دوشنبه 23 مردادماه سال 1391 23:58
هنوزم با خدایم قهر هستم هنوزم زندگی را نهر بستم به ریسمان ضعیفی چنگ دارم دلی از حیله نیرنگ دارم چرا در سجده ام تنها قصور است نماز های بلندم بی حضور است زر سیم زدنیا پیشه کردم خیال کردم که خود اندیشه کردم کراهت دارد این ثروت پرستی نماد تازه ای از بت پرستی تورا قهر مرا حجران دوری گناه ازمن، تورا سنگ صبوری من ام ،در توبه...
-
روزگار
دوشنبه 23 مردادماه سال 1391 23:42
روزگارا تو اگر سخت به من میگیری با خبر باش که پژمردن من آسان نیست گرچه دلگیرتر از دیروزم گرچه فردایی غم انگیز مرا میخواند لیک باور دارم.... دلخوشی ها کم نیست... زندگی باید کرد... برایم نوشته بود : گاهی اوقات دستهایم به آرزوهایم نمی رسند شاید چون آرزوهایم بلندند ... ولی درخت سرسبز و شاداب صبرم می گوید : امیدی هست ؛ چون...
-
سیب . . .
یکشنبه 22 مردادماه سال 1391 22:17
تو به من خندیدی و نمی دانستی من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم باغبان از پی من تند دوید سیب را دست تو دید غضب آلود به من کرد نگاه سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک و تو رفتی و هنوز، سالهاست که در گوش من آرام آرام خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم و من اندیشه کنان غرق در این پندارم که چرا باغچه کوچک ما...
-
چه کسی میگوید...
یکشنبه 22 مردادماه سال 1391 22:01
چه کسی میگوید که گرانی اینجاست؟ دوره ارزانی است؟ چه شرافت ارزان! تن عریان ارزان! و دروغ از همه چیز ارزانتر آبرو قیمت یک تکه نان و چه تخفیف بزرگی خورده است قیمت هر انسانپ!!!!!!
-
اعمال شب23 ماه مبارک رمضان
شنبه 21 مردادماه سال 1391 19:49
الف ـ تأکید بر غسل.به نقل از برید بن معاویه : « دیدم امام صادق علیه السلام در شببیست و سوم از ماه رمضان غسل کرد: یک بار در اوّل شب ، یک بار هم در آخر آن .» ب ـ تأکید بر شب زنده دارى 1- امام على علیه السلام: « پیامبر خدا در دهه آخر ماه رمضان ، بستر خود را جمع مى کرد و کمرش را مى بست و شب بیست و سوم ، خانواده خود را...
-
پندهای جاودانه(پس از آنکه ضربت خورد . . .)
شنبه 21 مردادماه سال 1391 19:25
سفارش من برای شما آنکه به خدا شرک نورزید، و سنت محمد (ص) را تباه نکنید، این دو ستون دین را برپا دارید، و این دو چراغ را روشن نگهدارید، آنگاه سزاوار هیچ سرزنشی نباشید. من دیروز همراهتان بودم و امروز مایه عبرت شما می باشم، و فردا از شما جدا می گردم، اگر ماندم خود اختیار خون خویش را دارم، و اگر بمیرم، مرگ وعده گاه من...
-
چقد بده غروب جمعه ها. . .
جمعه 20 مردادماه سال 1391 19:26
بازم دلم گرفته ای خدا چقدر بده غروب جمعه ها یه حس غریبی دارم،نمی دونم چرا دوست دارم دورشم از همه ی آدما تو کوچه ها،خیابونا،میپیچه هی سروصدا انگار همه ی آدما،دلتنگن این جمعه شبا همه دلای با صفا همه گریون و یک صدا با گریه فریاد میزنن که آقا جون مهدی بیا بی تو بده جمعه شبا
-
آقا دلم تنگه برات. . . .
جمعه 20 مردادماه سال 1391 19:13
اومدم تا ببینم لحظه عاشق شدنو به دلم افتاده بود صدا زدی، آقا منو دل تنهامو آوردم با یه دنیا دلخوشی کمتر از آهو که نیستم، آقا ضامنم میشی؟ بغض هاى ملتمسِ من هرروز تو را میخواند ببین چگونه از هر «السلام علیک»، شعله هاى اشتیاق من برای رسیدن به تو برخاسته است. اى دل، بیا به درگاه صبح جاودان سلام کن و بر هشتمین خورشیدِ مهر...
-
غررالحکم
پنجشنبه 19 مردادماه سال 1391 00:25
-
علی(ع) معراج دگر کرد. . .
سهشنبه 17 مردادماه سال 1391 19:16
مسجد کوفه ببین عزم سفر کرد على با دلى خون ز تو هم قطع نظر کرد على مسجد کوفه مگر مسجدالاقصایى تو که ز محراب تو تا عرش سفر کرد على رفت آن شب که به مهمانى امّ کلثوم دخترش را ز غمى سخت خبر کرد على خبر از کشتن خود داد به تکبیر و فسوس هر زمان جانب افلاک نظر کرد على کس چو او روزه یک ساعته هرگز نگرفت چون که افطار به هنگام سفر...