-
روز جهانی سالمندان گرامی باد
سهشنبه 11 مهرماه سال 1391 00:35
خمیده پشت از آن دارند پیران جهاندیده که اندر خاک میجویند، ایّام جوانی ر ا این روز را نمیدونم تبریک بگم یا....انشالله به یادشون باشیم و به دیدارشون بریم.............. دل در پی عشق دلبران است هنـوز وز عمرِ گذشته در گمان است هنوز گفتیم که ما و او به هم پیر شویم ما پیر شدیم و دل جوان است هنـوز
-
زین دو هزاران من و ما ای عجبا من چه منم؟!
دوشنبه 10 مهرماه سال 1391 12:58
زین دو هزاران من و ما ای عجبا من چه منم؟ گوش بنه عربده را دست منه بر دهنم چونک من از دست شدم در ره من شیشه منه ور بنهی پا بنهم هر چه بیابم شکنم زانک دلم هر نفسی دنگ خیال تو بود گر طربی در طربم گر حزنی در حزنم تلخ کنی تلخ شوم لطف کنی لطف شوم با تو خوش است ای صنم لب شکر خوش ذقنم اصل تویی من چه کسم؟ آینهای در کف تو هر...
-
باز هوای حرمت آرزوست ...
شنبه 8 مهرماه سال 1391 02:40
باز هوای حرمت آرزوست ... انت السلام منک السلام و علیک یرجع السلام زیباسلام! زیبا هوای دلم ابری است ... این روزها تمام نگاههایم سمت گنبد و بارگاه توست الحق که حج فقرایی بوی عرفات میدهد بارگاهت وقتی دعای عرفه از در و دیوار حریمت پخش میشود آقا! دلم برای سلام دادن از در باب الجواد و آرام آرام قدم زدن در حریم حرمت برای...
-
میلاد ضامن آهو،امام رضا (ع) مبارک باد
جمعه 7 مهرماه سال 1391 09:36
فقیر آمدم و دل شکسته پرسیدم: "مگر که شاه خراسان گدا نمیخواهد؟" ... ادامه مطلب... یه پسته دیگه براامام رضا(ع) که خیلی دوسش دارم،ا ینجا کلیک کنید مریض آمده اما، شفا نمیخواهد قسم به جان شما، جز شما نمیخواهد برای پیش تو بودن، بهانهای کافیست بهشت لطف کریمان، بها نمیخواهد دلیل نالهی من، یک نگاه محبوب است...
-
غم مخور....
چهارشنبه 5 مهرماه سال 1391 01:35
در بیابان گر به شوق کعبه، خواهی زد قدم سرزنش ها گر کند خار مغیلان، غم مخور...
-
روز فراق...
چهارشنبه 5 مهرماه سال 1391 01:24
این یک دو دم که مهلت دیدار ممکن است دریاب کارما که نه پیداست کار عمر بی عمر زنده ام من وزین بس عجب مدار روز فراق را که نهد در شمار عمر
-
مرا هم گریه می باید...
یکشنبه 2 مهرماه سال 1391 09:34
تو هم همرنگ و همدرد منی، ای باغ پاییزی تو هم بی برگ و من هم چون تو، بی برگم چو می پیچد میان شاخ هایت هوی هوی باد بگوشم از درختان های های گریه می آید مرا هم گریه می باید مرا هم گریه می شاید کلاغی چون میان شاخه های خشک تو فریاد بردارد به خود گویم کلاغک در عزای باغ، عریان تعزیت خوان است و در سوگِ بزرگِ باغ، گریان است...
-
روز تولد من...
یکشنبه 2 مهرماه سال 1391 09:27
هرسال مدرسه ها با تولد من باز می شوند و من چقدر از مرگ می ترسم نکند مدرسه ها را تعطیل کنم و سال ها بعد کسی با الفبای شعرهای من آشنا نباشد منیره حسینی
-
تخته سیاه روزگار
یکشنبه 2 مهرماه سال 1391 09:25
تخته سیاه روزگار جا واسه نقاشی نداشت سهم ما از زندگی رو بیرون قصه جا گذاشت کبوتر سفید عشق از روی بوم ما پرید دستای بی صدای ما به سیب جادو نرسید یغما گلرویی
-
بغض ِ سپید ....
شنبه 1 مهرماه سال 1391 01:02
بر جاده خالی برف می بارد و برف پاک کنی دیوانه وار به این سو و آن سوی ِ جدار گلو می کوبد. در گلویم ،بر نام ِتو برف میبارد نازنین نظام شهید
-
پر کن پیاله را..
جمعه 31 شهریورماه سال 1391 21:08
پر کن پیاله را کین جام ِ آتشین دیریست ره به حال ِ خراب ِ من نمی برد... احمد شاملو
-
دیوار سکوت به صدای تو شکست...
جمعه 31 شهریورماه سال 1391 21:08
روزی دل من که تهی بود و غریب از شهر سکوت به دیار تو رسید در شهر صدا که پر از زمزمه بود تنها دل من قصه ی مهر تو شنید چشم تو مرا به شب خاطره برد در سینه دلم از تو و یاد تو تپید در سینه ی سردم ، این شهر سکوت دیوار سکوت به صدای تو شکست
-
ماهی...
پنجشنبه 30 شهریورماه سال 1391 22:35
اگر دیگر همه از آب گل آلود ماهی میگیرند، از بدیشان نیست، آبهای تمیز دیگر ماهی ندارند...
-
قصه ی ویرانی
سهشنبه 28 شهریورماه سال 1391 23:55
قصه ی ویرانی شاید برگردد به داستانهای هزار و یک شب ویا افسانه رستم وسهراب... ویا شاید در خلال داستانهای کوهکن... و حتی فراز وفرودهای این سی سال زندگی نکرده! عشق ها ی به ثمر نرسیده! رفتن های به مقصد نرسیده! فراق های به وصال نرسیده! اینها همه قصه اند...قصه ی ویرانی! اما قصه ی پاییز و برگ ریخته... قصه ی دریا و کویر...
-
میلاد کریمه ی اهل بیت،حضرت فاطمه معصومه(س) و روز دختر مبارک
سهشنبه 28 شهریورماه سال 1391 01:00
از حضرت رضا علیه السّلام روایت کرده که آن حضرت فرمود: اى سعد، از ما نزد شما قبرى هست، گفتم فدایت شوم قبر فاطمه، دختر امام موسى علیه السّلام را مىفرمایى؟ فرمود: آرى هرکه او را زیارت کند، درحالىکه عارف به حقش باشد، بهشت براى اوست. در قم که آمدم دل سنگم جلا گرفت مثل کبوتری به حریم تو جا گرفت گرد و غبار دور و بر صحن این...
-
پاییز بهاریست که عاشق شده است!
دوشنبه 27 شهریورماه سال 1391 01:39
تلخ است که لبریز حقایق شده است زرد است که با درد موافق شده است شاعر نشدی وگرنه میفهمیدی پـــ ا یـ یـ ز بهاریست که عاشق شده است!
-
خدا را دیدم...
دوشنبه 27 شهریورماه سال 1391 01:32
یک بچه ی کوچیک می خواست خدا رو ببینه. اون میدونست که برای دیدن خدا راه درازی در پیش داره. لوازمش رو برداشت و سفرش رو شروع کرد. کمی که رفت ,با پیرزنی روبرو شد.پیرزن توی پارک نشسته بود و به چند تا کبوتر زل زده بود.پسر کنار او نشست و کوله پشتیش رو باز کرد. تازه می خواست جرعه ای از نوشیدنی ش رو بنوشه که احساس کرد پیرزن...
-
چقد بده غروب جمعه ها. . .
جمعه 24 شهریورماه سال 1391 19:20
بازم دلم گرفته ای خدا چقدر بده غروب جمعه ها یه حس غریبی دارم،نمی دونم چرا دوست دارم دورشم از همه ی آدما تو کوچه ها،خیابونا،میپیچه هی سروصدا انگار همه ی آدما،دلتنگن این جمعه شبا همه دلای با صفا همه گریون و یک صدا با گریه فریاد میزنن که آقا جون مهدی بیا بی تو بده جمعه شبا الته قبلاهم این پستو گذاشتم!
-
رفته بودم سر حوض...
جمعه 24 شهریورماه سال 1391 00:38
رفته بودم سر حوض تا ببینم شاید، عکس تنهایی خود را در آب... آب در حوض نبود ماهیان می گفتند: هیچ تقصیر درختان نیست ظهر دم کرده تابستان بود پسر روشن آب، لب پاشویه نشست و عقاب خورشید، آمد اورا به هوا برد که برد
-
شهادت امام جعفرصادق(ع) تسلیت باد
چهارشنبه 22 شهریورماه سال 1391 12:12
س از به قدرت رسیدن عباسیان، همانطور که آن حضرت پیش بینی کرده بود فشار بر شیعیان افزایش یافت و با روی کار آمدن منصور این فشار به اوج خود رسید. امام نیز از این فشار ها مستثنی نبود. این دوران، یعنی چند سال آخر عمر آن حضرت بر خلاف دوران اولیه امامتشان، دوره سختی ها و انزوای دوبارة آن حضرت و حرکت تشیع بود. منصور شیعیان را...
-
دنگ...دنگ
سهشنبه 21 شهریورماه سال 1391 01:07
لحظه ها می گذرد آنچه بگذشت نمی آید باز قصه ای هست که هرگز دیگر نتواند شد آغاز مثل این است که یک پرسش بی پاسخ بر لب سرد زمان ماسیده است تند بر می خیزم تا به دیوار همین لحظه که در آن همه چیز رنگ لذت دارد آویزم آنچه می ماند از این جهد به جای خنده ی لحظه ی پنهان شده از چشمانم و آنچه بر پیکر او می ماند نقش انگشتانم دنگ......
-
غررالحکم
شنبه 18 شهریورماه سال 1391 00:02
-
زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست...
پنجشنبه 16 شهریورماه سال 1391 01:00
زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست پیرهن چاک و غزل خوان و صُراحی در دست نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان نیم شب، دوش به بالین من آمد، بنشست سر فراگوش من آورد به آواز حزین گفت: «ای عاشق شوریدۀ من، خوابت هست؟» عاشقی را که چنین بادۀ شبگیر دهند کافر عشق بود گر نشود باده پرست برو ای زاهد و بر دُردکشان خرده مگیر که...
-
بگو باز باران! بگو نمنمی...
پنجشنبه 16 شهریورماه سال 1391 00:57
چرا بیقراری؟ چرا درهمی؟ چرا داغداری؟ خرابی؟ بمی؟! مگر سرنوشت منی اینقدَر غمانگیز و پیچیده و مبهمی؟ مرا دوست داری ولی تا کجا؟ مرا تا کجا «دوستتدارم»ی؟ نه با تو دلم خوش، نه بی تو دلم… جهنم-بهشتی؟ نه! شادی-غمی تو هم مثل باران که نفرین شدهست بیایی زیادی، نیایی کمی جهان، ابر خاموش و بیحاصلیست بگو باز باران! بگو...
-
در غیاب این همه اتفاق...!
چهارشنبه 15 شهریورماه سال 1391 00:32
سراسر امروز باران بارید اگر از سنگها آهی بر نمیخاست جز من چهکس غیاب تو را میدانست ؟
-
طعمِ تلخِ لحظه ها...
چهارشنبه 15 شهریورماه سال 1391 00:27
قهوه را شیرین میکنم طعم لحظهها، فرقی نمیکند ...
-
می آیی یا رفته ای؟!
چهارشنبه 15 شهریورماه سال 1391 00:08
عطر تو در هواست! می آیی یا رفته ای؟!
-
مهربان باشی با قاصدک مخصوصم !
یکشنبه 12 شهریورماه سال 1391 15:59
برو آنجا که تو را منتظرند... قاصدک در دل من، همه کورند و کرند
-
چند و چند از غم ایام جگرخون باشی؟!*
یکشنبه 12 شهریورماه سال 1391 15:15
از رفتنت دهان همه باز... انگار گفته بودند: پرواز! پرواز!
-
یارکجاست؟؟؟
یکشنبه 12 شهریورماه سال 1391 00:20
باده و مطرب و می جمله مهیاست ولی عیش بی یار مهیا نشود یار کجاست؟؟!