من از آن روز که در بند تو ام آزادم. . .

من از آن روز که در بند تو ام آزادم. . .

آزادترین فردی وقتی که نگی "ای کاش..."
من از آن روز که در بند تو ام آزادم. . .

من از آن روز که در بند تو ام آزادم. . .

آزادترین فردی وقتی که نگی "ای کاش..."

گاهی باید چتر گشود ...

گاهی باید چتر گشود
تا از هجوم کلمات وحشی و بیگانه
از قضاوت ها، تهمت ها، کنایه ها و ...‏
در امان ماند.
بگذار بگویند
محافظه کار... اهل مراعات... یا چه و چه
از بارش بی امان و تندِ باران های اسیدی که بهتر است...‏

چتر

عاشقانه‌هام را ....

در مسیرِ باد بایست
عاشقانه‌هام را
سِپُرده‌اَم بیاورد....


این روزها سخاوت باد صبا کم است ...


404182_372405236178946_1516976121_n.jpg (800×533)

این روزها سخاوت باد صبا کم است

یعنی،خبر ز سوی تو _این روزها_کم است


دل در جواب زمزمه های "بمان"من

می گفت"می روم"که در این سینه جا کم است

قصه ی من و اولین بارون پادشاه فصل ها....

خداراشکر دوباره بارون پاییز ما را نواخت!!

امروز اولین بارون پاییز اومد(توشهرما)!

منم ک طبق معمول خوش شانسم توی این موارد........

خلاصه باعجله داشتم میرفتم بیرون، قرار بود یه امانتی را برسونم دست یکی.....

اول که اصلا کار پیچ میخورد.......

بعد کلی کلنجار رفتن درس شد...وسط راه موتورم خراب شد.....

زیر بارون.....داره بارون میاد و باز تورو یادم میاره(البته این مال وقتیه که توماشین باشی و از بارون لذت ببری نه اینکه مث موش آب کشیده یه لنگه پا موتور سوارت باشه!!!) اینجاس که بارون میشه بوووق......... به قول یارو تو بارون آدم یاد سه چیز میافته:

1سیاوش و آهنگش2سهراب وشعرش3شهردار و عمه ش!!!!!!!! 

خلاصه ما دست یاری به هرکی درازکردیم باکمال میل رد نمود!مردم مسلمونی کجارفته؟اصلا داریم مردم؟! اصن یه وضی!

به کجا میریم!!بخدا مسلمونی این نیس......

آخرش کار اون بنده خداهم انجام نشد....

خلاصه زنگ زدم بابام اومد...حل شد!

چی بگم!

من اناری میکنم دانه، ...

من اناری میکنم دانه، 
                و به دل میگویم:
                                   خوب بود این مردم؛
                                   دانه های دلشان پیدا بود...‏

من اناری میکنم دانه، و به دل میگویم، خوب بود این مردم، دانه های دلشان پیدا بود

به قول دوستی:که چه؟! دانه های دلشان پیدا باشد که دیگر نمیشود زندگی کرد، بس که چیزهای مگو را میبینی، چیزهایی که چندان هم قشنگ نیست، همینطور در ندانی اِمان بمانیم، خوش تریم...

دوری تو ....

دوری تو
مزه قبر می دهد چقدر!
این گلدان هم پژمرد
کسی آبش نداده بود...

دریای دل.....

 همچو موجم
یک نفس آرام نیست
بس که طوفان زا بود دریای دل 

چند روزی هست حالم دیدنیست...

حالمان بد نیست غم کم می خوریم

کم که نه! هر روز کم کم می خوریم

خنجــــــری بر قلب بیمارم زدند

بی گناهـــــی بودم و دارم زدند

دشنه ای نامرد بر پشتم نشست

از غم نامــــردمی پشتم شکست

چند روزی هست حالم دیدنیست

حال من از این و آن پرسیدنیست

گاه بر روی زمین زل می زنم

گاه بر حافظ تفاءل می زنم

حافظ دیوانه فالم را گرفت

یک غزل آمد که حالم را گرفت:

" ما زیاران چشم یاری داشتیم

خود غلط بود آنچه می پنداشتیم"

خونِ دل از خویش میخوریم....

همچون انار، خونِ دل از خویش میخوریم
غم پروریم؛ حوصلۀ شرحِ قصه نیست...

درخت......


درختی خشک را مانم به صحرا

که عمری سر کند تنهای تنها

 نه بارانی که آرد برگ و باری

نه برقی تا بسوزد هستیش را