من از آن روز که در بند تو ام آزادم. . .

من از آن روز که در بند تو ام آزادم. . .

آزادترین فردی وقتی که نگی "ای کاش..."
من از آن روز که در بند تو ام آزادم. . .

من از آن روز که در بند تو ام آزادم. . .

آزادترین فردی وقتی که نگی "ای کاش..."

خـوب کـردی کـه رُخ از آینـه پنهـان کـردی....

خـوب کـردی کـه رُخ از آینـه پنهـان کـردی

هر پریشان نظری لایق ِ دیدار  ِ تــو نیست...

این عکس هم بد نبود

مولوی

کس نیست که افتاده از آن زلف دوتا نیست...

در شیوه ی معشوقـی هرچند که استـادی
از حال ِ من آموزد زلف ِ تـو پریشـانی.                                  بابافغانی شیرازی

چون زلف توام جانا در عین پریشانی..‏
چون باد سحرگاهم در بی سرو سامانی‏(‏:  


از بهر گرفتاری ما زلف میارای / ما بسته ی دامیم تو فکر دگری کن..

دربین شعرهایی که داشتم و بلد بودم گفتم آماری بگیرم ببینم چندتاش برای زلف وپریشانی ست....دیدم بسیار است! 

و عاشقی است و هزار مرض خخخ :وه که جدا نمی‌شود نقش تو از خیال من/تا چه شود به عاقبت در طلب تو حال من(سعدی عزیز)

امروز امتحانانمون تموم شد.و یه پروژه مونده که کلا بیخیالش شدیم ازبس بسی سخته!دیگه ازفردا میام خدمتتون میرسم ب شرط حیات انشالله. خیلی مخلصییم.شاعر شعرایی که گذاشتم اونایی ک میدونسم رو نوشتم. راسی اینم یادم اومد:

من بر  سر آنم  که  به  زلف  تو  زنم  دست /تا سنبل زلف تو چه سر داشته باشد (صائب تبریزی)

 البته من برق میخونم ولی خیلی شعردوس دارم. اصن ذوق کردم این شعرها رو نوشتم.شما چطور؟!

گاهی مرا "نگاه کنی" "رد شوی" بس است....

مو واکن و ببین که در این شهر عده ای
با این کمند "گرم به هم ریختن" خوشند

 
 

آن شاعران که از تو به توصیف "تن" خوشند

"کور"ند آنقدر که به یک "پیرهن" خوشند

زیبایی ات وسیع تر از حد وصف ماست
بدبخت مردمی که به اشعار من خوشند!

دل خوش به "خنده" های رقیبان من مباش
دیوانه ها همیشه که نه... غالبا خوشند!

مو واکن و ببین که در این شهر عده ای
با این کمند "گرم به هم ریختن" خوشند

گاهی مرا "نگاه کنی" "رد شوی" بس است
آنان که بی کسند، به یک "در زدن" خوشند...
شعر از: حسین زحمتکش
واقعا شعر نابی هس.انصافا شعرای قشنگی گلچین میکنم تعریف از خود نباشه(غمپوز) راسی باورکنید وقت وبگردی ندارم مث قبل که میومدم بتون سرمیزدم.ببخشین همگی

گیسو به هم بریز و جهانی ز هم بپاش!

طرّه آشفته -چنین- در گذرِ باد، مرو 
که پریشانیِ زلف تـو، پریشـانم کرد

شعر از:صحبت لاری
عنوان ازحسین زحمتکش (گیسو به هم بریز و جهانی ز هم بپاش!/ معشوقه بودن است و «بریز و بپاش» ها )

دوست دارم جستجو در جنگل موی تو را


دوست دارم جستجو در جنگل موی تو را
از خدا چیزی نمی خواهم به جز بوی تو را

دختر زیبای جنگل های آرام شمال!
از کجا آورده دست باد گیسوی تو را؟

آستینت را که بالا داده بودی دیده اند
خلق رد بوسه ی من روی بازوی تو را

چشمهایت را مراقب باش، می ترسم سگان
عاقبت در آتش اندازند آهوی تو را

کاش جای زندگی کردن در آغوشت، خدا
قسمتم می کرد مُردن روی زانوی تو را...
*شعر از "ناصر حامدی"

بسی زیبا بود این شعر.آدم حس عاشقی بهش دس میده خخخخ
خیلی وقت پیش حفظش کرده بودم برای عشقمان بخوانیم انشالله در آینده هههه