من از آن روز که در بند تو ام آزادم. . .

من از آن روز که در بند تو ام آزادم. . .

آزادترین فردی وقتی که نگی "ای کاش..."
من از آن روز که در بند تو ام آزادم. . .

من از آن روز که در بند تو ام آزادم. . .

آزادترین فردی وقتی که نگی "ای کاش..."

ایـن چنیـن طراریـت بـا من مسـلم کی شـود...

خود به جهان در مرا ، یک دلکی بود و بس

ما همه چون  یک دلیم، قصد ِشبیخون چراست؟
نظامی

بر حذر باش....

ای که از کوچـه معشوقه ما میگـذری
بر حذر باش که سر میشکند دیوارش...


پ.ن:این بیت رو قبلا در اینجا آورده ام.این تصویر هم به دل نشست!

ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم امید ز هر کس که بریدیم ، بریدیم

از سر کـوی تو با دیـــده تر خواهم رفت
چهـره آلـوده به خوناب جگـر خواهـم رفـت

ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم

امید ز هر کس که بریدیم ، بریدیم

دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند

از گوشهٔ بامی که پریدیم ، پریدیم

رم دادن صید خود از آغاز غلط بود

حالا که رماندی و رمیدیم ، رمیدیم

*****

بشنوید از اینجا با صدای محسن چاوشی

دی گفت طبیب از سرِ حسرت، چو مرا دید هیهات!

ماریا ،
 اگر صاحبخونه ها بدونن
پنجره ها چقدر ارزش دارند،
 شاید اجاره هاشونو چند برابر بکنند...

حسین پناهی...

عنوان از حضرت حافظ:
دی گفت طبیب از سرِ حسرت، چو مرا دید هیهات! که رنجِ تو زقانونِ شفا رفت ...

دمار از من برآوردی نمی‌گویی برآوردم؟!

فرورفت از غمِ عشقت
دمم
دم می‌دهی
تا کی؟!



دمار از من برآوردی نمی‌گویی برآوردم؟!


حافظ

ساعت‌های ِ بارانیِ خیابانی که با هم قدم نزدیم...

چه قدر خیابان که با هم نرفتیم
چه قدر پیاده رو که با هم قدم نزدیم
چه قدر من که بی تو خیال کرد زنده است...

عنوان از:سیدمحمد مرکبیان

آنجا که از آن ساده گذشتی از من

روزی خودم را
به کوچه‌باغ ِ یادت
می‌آورم

آنجا که از آن
ساده گذشتی
از من

بی آنکه خواسته باشی

بی آنکه خواسته باشی
پیامبری هستی

و معجزه ات تنها
تصویر کوچکی است در قاب پنجره ام.



تصویر دختــری که هنوز
شیطنتش،
قاصدکی کوچک را تا پیچ کوچه دنبال می کند
و گیسوانش در باد
سرچشمه تمام رودهایِ زمین است.

دوباره صوت اذان و دوباره نقاره دوباره از همه دنیا چه ساده می گذرم

دوباره گنبد زرد و دوباره شوق حرم
دوباره بغض عجیب و منم که در به درم

دوباره ضامن آهو دوباره عشق رضا
دوباره بهر غلامی منم که در سفرم

دوباره پنجره فولاد و باز حس غریب
دوباره کفتر چاهی دوباره چشم ترم

دوباره سر به گریبان دوباره شوق رواق
دوباره شوق زیارت دوباره خون جگرم

دوباره گوشه ی دنجی نشسته ام ساکت
به زائـران شـما عاشـقانه می نگرم

دوباره صوت اذان و دوباره نقاره
دوباره از همه دنیا چه ساده می گذرم

دوباره بعد نمازم دلم به سوی شماست
اگر دلم نخریدی بگو کجا ببرم

دوباره گریه ام آقا دوباره روی سیاه
دوباره غرق تمنا برای یک نظرم
شاعر: دوست خوبم علی صفری

انشالله همین ماه عزیز بریم مشهد الزضا(ع)
التماس دعا

بی عمر زنده‌ام من و این بس عجب مدار

گفتی که
رفته رفته چو عمر
آیمت به سر

عمرم زدیر آمدنت
رفته رفته رفتــــ....

عنوان از حافظ:
بی عمر زنده‌ام من و این بس عجب مدار  روز فراق را که نهد در شمار عمر؟!