من از آن روز که در بند تو ام آزادم. . .

من از آن روز که در بند تو ام آزادم. . .

آزادترین فردی وقتی که نگی "ای کاش..."
من از آن روز که در بند تو ام آزادم. . .

من از آن روز که در بند تو ام آزادم. . .

آزادترین فردی وقتی که نگی "ای کاش..."

زمستان از نیمه گذشته وُ خبری از آن برف نیست...

قرار بود برفى بیاید و مرا با خود ببرد...
قرار بود برفى بیاید و من 
چترم را بردارم
بزنم به برف
تکه های روحم را 
با آن ببارم
و
گم شوم...
در برف رفتن

زمستان از نیمه گذشته وُ
خبری از آن برف نیست...پس من کجا گم شوم؟ چگونه؟