دوباره محرم...
کاش میشد حسینی باشیم... من خودم که از محرم به شخصه چیزی جز یه نوحه و عزاداری و به قول بچه ها شام ش حالیم نیس. و صد حیف که به ما بیشتر تشنگی حسین( ع )را گفته اند!! به قول شریعتی:حسین (ع)بیشتر از آنکه تشنه ی آب باشد تشنه ی لبیک بود!!
من خودم پارسال محرم یه تصمیم گرفتم و کتاب حماسه حسینی شهید مطهری رو قصدکردم بخونم!و سه جلدش رو خوندم و یه جلسه هم خلاصه ش رو توی کلاس درس اخلاق دانشگاه کنفرانس دادم.میتونید برای کامپیوتر دانلودش کنید و یا برای گوشی های آندروید از اینجا
خیلی عالی بود.اصلا دیدم نسبت به خیلی نوحه ها و مداحی های غلط باز و روشن شد.به شماهم توصیه میکنم بخونید.خیلی از واقعیت ها و هدف های امام حسین ع از قیامش و انحرافهایی که به مرور زمان در مداحی ها و منبرها به وجود اومده را گفته.بنظر من که عالی بود.
اگه اونو خوندید کتاب "لوءلوء و مرجان" را امسال محرم بخونید.که خودم اگه وقت کنم میخام بخونمش کامل.
التماس دعا
جهان فانی و باقی فدای شاهد و ساقی
که سلطانی عالم را طفیل عشق میبینم
شب رحلت هم از بستر روم در قصر حورالعین
اگر در وقت جان دادن تو باشی شمع بالینم
سلام به همه دوستان عزیز
جای شما خالی قسمت شد و دوباره امام رئوف مارا طلبید..." ...".وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ...""و از جایی که گمانش را ندارد روزی اش می دهد"
البته من مصداق اول این آیه نیسم که نیاوردم.
خلاصه جای شما همگی سبز. به یاد همتون بودم.تک تکتون.و اگه قبول باشه نماز زیارت و دعاهم براتون خوندم.
یه عالمه هم خاطره دارم که شنیدنیه هه.ولی روز آخریه مشهد خیلی سرد بود سرماخوردم بشدت.که 5شنبه تالا که اومدیم نرفتم بیرون هنوز!
میام و به همتون سرمیزنم.ممنون از لطف همتون.نظراتتونم جواب خواهم داد.
مخلصیم
التماس دعا
دارد زیارت تو ثواب هزار حج
"جانم فدای نام تو یا ثامن الحجج"
آقا قرار شاه و گدا یادتان که هست؟!
مشهد،حرم،ورودیِ باب الجوادتان
پ.ن:سلام به همه ی دوستان گلم
عیدتون مبارک باشه.
فرصت نشد نظراتتون را جواب بدم و بیام وبتون.شرمنده.آخه یهو شد.پنجشنبه صبح قرارشد که جمعه ظهر راهی مشهد بشیم.حالا برگردم تعریف میکنم.دسترسیی به نت هم نداشتم تاالان.البته باورکنید اومدم وب همه اونایی که نظر گذاشته بودن ولی بلاگفا مشکل داشت و این پیغام رو میداد که عکسشو گذاشتم (آدرس بالاروهم تارکردم نگین وب من نیومدی هه)
به هرحال.
حتما به یادتون خواهم بود.
ملتمس دعای خیرتون هسیم.
این عکس هم از سفرمشهد تابستون هست.
برو راه وفا آموز، که من بار سفر بستم
دگر اینجا نمی مانم، رهایی از وفا جستم
برو عشق از خدا آموز، که من دل را بر او بستم
نمیخواهم تو را دیگر، بدان از دام تو رستم
پ/ن:عکس از خانم سحرمنصوری،خیابان ولی عصر تهران
پ/ن:بشنوید از اینجا باصدای شهرام شکوهی.
تو کیستی؟ شریک غم اهل عالمی
درخا کِ تو س کعبه ی اولاد آدمی
آن رازها که از هـمه پوشـیده داشتم
تنهـادراین حـرم به تو گفتم، تومحـرمی
سلاااااااااااااام به همه ذوستان گل
ما اومدیم از بهشت هشتم......
خلاصه خیلی خیلی جاتون خالی بود ولی یادتون بودم.....
خیلی خاطره دارم مث خاطرات ناصرخسرو سفرنامه میتونم بنویسم.خخخ
چند قسمت خاطره دارم میگم براتون
اول از قطار بگم.رفتیم سوارفطار بشیم توی کوپه مون نشسیم قطار4تخته ها بود.درجه 1 خخخ. خدایی بد نبود.
خلاصه نشسیم.بادوستم سعید آقای گل.گفتیم خوبه این کوپه کس دیگه نیاد.راحت باشیم.خخخ.خلاصه یه پیرمردی بود دنبال کوپه ش میگشت...به دوستم گفتم کاش این نباشه تو کوپمون خخخ.وشکرخدا اومد توی کوپمون خدایی آدم خوبی بود.
یه پسردیگه ای هم اومد ک اونم نیشابوری بود.اونم پسرخوبی بود.خلاصه هم قطارهای خوبی داشتبم.
توی قم برای نماز مغرب توقف کردیم.پیرمرد گفت من میترسم گم بشم جا بمونم ازقطار همراه شما میام گفتم چشم حاجی بیا بریم.رفتیم وضو گرفتیم منتطرما بود گفتم حاچی بریم نماز اومد.خلاصه تونمارخونه گمش کردیم.گفتیم شاید رفته توی قطار .ماهم رفتیم توی قطار.دیدیم نیس.خلاصه قطارحرکت کرد اونم جاموند:(( هم قطاریمون گفت شاید اومده.گفتم نه بابا اونکه بلد نبود جایی رو.خلاصه قطارو گشتیم نیافتیمش نشسیم افطاریمونم خلاصه کوفتمون شد.ناراختش بودیم.من بیشتر چون قبول کرده بودم ببرم بیارمش:( خداخدا میکردم جانمونده باشه یا اگه مونده یه جوری بتونه بیاد:( خلاصه خوابیدیم.نماز صبح توی ایستگاه دیگه ای توقف کردیم.
رفتیم نمازخونه که دیدم پیرمرده داره نمازشو میبنده میخاسم یعنی...لااله الاالله...
گفتم حاجی کجایی سیدتو کشتن خخ .نه گفتم حاجی کجایی ما دنبالت میگردیم بابا.با خونسردی و قلبی آرام گفت:
من رفتم توی کوپه ی نوه هام
گفتم خسه نباشی حاجی.
صبح پسرش بچه بغل اومد توی کوپمون گفت کیک بابام اینجاس؟؟ واین حالتهای ما بود در اون لحظه:
من:
سعید دوستم:
هم قطاریمون:
قطار:
کیک ها:
گفتیم والا بابات کیکش و خورد و رفت فقط یه جوراب( ) ازش اینجاس بخدا:)) گفت نه اشکال نداره بچه کیک دوس داره بوفه هم نداشت
خلاصه این قسمت اول خاطره مشهد من بود.ادامه ش هم در قسمت های بعد میگم....دی دی دید دی..( باحساس بخونید آهنگ فوتبالیستهاس خخخ)
راسی کلی عکس گرفتم و کلی هم حرف دارم اگه حوصله داشتین.میگم.
به همتونم سرمیزنم به زودی.ممنون محبتاتونم.
اینم از زایرین امام رضا ع که کنارضریح و کنار پنجره فولاد نامشون را بردم و اگه خدا قبول کنه به نیابت تک تک تون نماز زیارت خوندم.شاید و انشالله شمام به زودی برین و منم دعاکنین و به یادم باشین.میدونم یه دلیل اینکه دعوت شدم از دعای شما بود وفتی مطلبی برای امام مهربونی میذاشتم.
اسما رو بترتیب خاسی ننوشتم.کسی نگه من آخر بودم وسط بودما
مامان زهرا, بابا رضا,امیرحسین,محمدحسین,فاطمه
آرامش
مریم
صبا
غزل
فاطمه
نرگس
پری
فرناز
فریبا
بهار
فاطمه
محمدرضا
شکیب
علیرضا
حمید
فرزاد
علیرضا
منصوره
زهرا
ذهره
لاله
افسرسایبری موعود
مریم ،علی صفری
محمدرضارجبی
ابوعدنان
امین
میثم
جواد
فایزه
فایزه
حسنا
نرگس
مهندس آقاعمویی
و تمام لینک های وبلاگم