من تماشای تو می کردم و غافل بودم
کز تماشای تو خلقی به تماشای منند!
من تماشای تو می کردم و غافل بودم
کز تماشای تو خلقی به تماشای منند!
گفته بودی که چرا محو ِ تماشای منی
و چنان محو که یکدم مُژه بر هم نزنی
مُژه بر هم نزنم تا که ز دستم نرود
ناز ِ چشم تو بقدر مُژه بر هم زدنی..
هوشنگ ابتهاج
و سعدی :
پرتو نور ِ روی تو، هر نفسی به هر کسی / می رسَد و نمی رسَد، نوبت ِ اتصال ِ ما..
سکه ام هرچند افتاده ست از رونق ولی،
بـاز هم نـاز ِ تــو را هر جـور بـاشد می خــرم..
*شاعر "جواد منفرد"
عنوان هم از سعدی عزیز
تو را به آبادی چشم هات نخند
خنده هات مرض دارد
آدم را بیمار می کند
آخر آدم گناه دارد به خدا ...
یک بار حوا
یک بار شیرین
یک بار لیلا
حالا تو . . .
خورشید را هم به بازی گرفتهاند چشمهات
هی رنگ میبازد
گرم و سرد میشود هوایِ زمین.
حالا من هیچ، خورشید هیچ؛ اما..
چه گناهی کردهاند بیچاره مردم؟!(رضاکاظمی)
خلاصه اخبار جهان
هر چه که می خواهد باشد
حالا
که جهان من در تو خلاصه می شود.
نسترن وثوقی
سلام به همه ی دوستان عزیز
ببخشین خیلی وقته نیومدم و شما اومدین و من نظرات راهم نتونسم جواب بدم.راسش این ترم خیلی درسام سنگین بود و بعددوماه امتحان و میانترم و... امروز تموم شد بلاخره.
انشالله که خوبین همه.
میام به همتون جواب میدم و سرمیزنم.
مرسی از حضورتون
این کیست این این کیست این شیرین و زیبا آمده
سرمست و نعلین در بغل در خانه ما آمده
خانه در او حیران شده اندیشه سرگردان شده
صد عقل و جان اندر پیشبی دست و بی پا آمده
ای دلنواز و دلبری کاندرنگنجی در بری
ای چشم ما از گوهرت افزون ز دریا آمده
چرخ و زمین آیینه ای وز عکس ماه روی تو
آن آینه زنده شده و اندر تماشا آمده
خاموش کن خاموش کن از راه دیگر جوش کن
ای دود آتش های تو سودای سرها آمده
چندی پیش میخواسم این مطلبو بذارم نشد!