من از آن روز که در بند تو ام آزادم. . .

من از آن روز که در بند تو ام آزادم. . .

آزادترین فردی وقتی که نگی "ای کاش..."
من از آن روز که در بند تو ام آزادم. . .

من از آن روز که در بند تو ام آزادم. . .

آزادترین فردی وقتی که نگی "ای کاش..."

دلم برای تو پر می کشد امام غریب
غمت ز سینه شرر می کشد امام غریب

زیارت تو که فوق همه زیارت هاست
دل مرا به سفر می کشد امام غریب


داشتم عکسهای مشهد را مرور میکردم برای خودم چشم ب این عکس افتادو این شعر که زمزمه ام بود مدام :

باب الجواد راه ورود به قلب توست حاجت رواست هرکه از این راه می رود....یادش بخیر.انشالله قسمت شود.

گفتم منم چون غباری تسلیتی عرض کنم خدمت آقایمان امام رئوف امام رضا ع،شهادت گلش جوادالائمه را. چرا که:نشسته‌ام چو غباری، به شوق اذن دخول   بیا بگو نتکانند پادری‌ها را...

* عنوان از سیدمحمد جواد شرافت: پر میزند دلم به هوای زیارتش ... هر روز خسته حال ترم، خسته حال تر...‏

زائر امام رئوف یا خواهرشان یا ائمه دیگر اگر شدید این روزا.... دعایتان برسد انشاءالله...‏

اگر دلتان پرکشید برای دل ماهم دعا کنید:(

راسی حالمان کمی خوش نیس.بعد به همه سر میزنیم با پوزش

دم سحرا تو حرم امام رضا




امام رضا به درد من دوا             بده بیا منو شفا بده                 به من یه کربلا بده

عمریه که تو رو فریاد می زنم     گره بر پنجره فولاد می زنم    تا دلم میگیره مثل غروبا     میرم و توی حرم داد می زنم

قربون کبوترای حرمت  قربون این همه لطف و کرمت    همیشه زائر تو فراوونه هرکی  یک گوشه به عشقت می خونه

کنج خلوت هرکسی رو می بینی اشک چشماش می چیکه دونه دونه   حرم از اشک اونا دریا میشه خریدار گریه ها زهرا میشه

دم سحرا تو حرم امام رضا             بازم دل من داره هوای کرب و بلا


بشنوید 


رفیقان قدر یکدیگر بدانید...


سلسله موی دوســـت حلقه دام بلاست     هر که در این حلقه نیست فارغ از این ماجراست

گــــر بزنندم به تیغ در نظــــرش بی‌دریغ       دیـــدن او یک نظر صـــد چو منش خونبهاســــت

گر بـــرود جان ما در طلب وصل دوســـت     حیف نباشد که دوست دوست‌تر از جان ماست


پ.ن1:عنوان از حضرت حافظ:رفیقان قدر یکدیگر بدانید/چو معلوم است شرح از بر مخوانید/مقالات نصیحت گو همین است/که سنگ‌انداز هجران در کمین است.

پ.ن2:پست قبلمان را که یادتان هست.پینوشت آن خیلیها را آزرده گویا.والا ما فردخاصی مدنظرمان نبوده ونیست.اصن خودم رامنظورداشتم کاش آدم بشوم.اگرکسی برداشتی داشته نسبت به خودش که من کنایه زده ام باورکنین اینچنین نبوده.لهذا بازم معذرت میخواهم.چون5یا6کامنت بود که میگفتن منظورتان من است؟!لهذا تاییدنکردیم. ماهم بر آن شدیم تا این مطلب را که برای عکسش کلی وقت نهادم وبرای شعرش کلی تر وقتتر نهادم.موردقبولتان شود.تقدیم همه ی شما.

پ.ن3:میدونم شماخودتونم میدونین چندتایی از دوستان باهم قهر که نه ازهم دلخورند گوبا.انشالله که اشتباه فکرکنم این مطلب امیدوارم باعث بشه مث قبل باهم دوستهای محازی و واقعی خوبی باشین و باشیم.این منظورمو واضح گفتم براتون.بی کنایه.تا مث مطلب قبل که منظوروکنایه ای درکار نبوده کسی برداشتی نکنه به اشتباه.حق نگهدارتون

پ.ن4:عکس با اندازه اصلی+++ حجم1Mb. پس دانلود پسوند فایل را به jpg تغییر دهید.یعنی اسم فایل ازrendanemoghan.blogsky.aea به rendanemoghan.blogsky.jpg تغییر بدین تاعکس نمایش داده بشه.

پ.ن5:دانلود سلسه ی موی دوست با صدای استادشجریان

خاطرات ناصر خسرو ههه

و اما بعد
سلام.اول ممنون بابت اینکه سرزدین و مطلبمو خوندین منت نهادین.این دمه آخریهخخخ. این شکلک خیلی باحاله متنفرم ازش به همین خاطر حذفش کردم کسی غیر خودم تو وبم نمیتونه بذاردش.خخخ.همیچین آدم خودخواهی هسم من:)
البته توی کامنت ها اگه بذارین طوری تنظیم کردم که بجاش این شکلک میاد=.یعنی :(= )
خعلی باحاله.
و اما بعد
طوطیان شکرسخن آورده اند که لنز پیدا نشد.خلاصه گذشت یک روز.ما در سطح شهر سوار بر یابویمان( جدیدا بدان موتور گویند)بودیم که گویا تلفنمان زنگ خورده بود.آن هم نه یک بار 6بار.از منزلمان زنگ زده بودند و ماهم متوجه نشده  بودیم.
باخود گفتیم نکند اتفاقی افتاده.مثلا خدای ناکرده اینترنتمان قطع شده و خواهرمان زنگ زده تا شتابان برویم وصل کنیم.به ناچار زنگ زدیم به منزل.خواهرمان گفتند :اگر لنز را پیداکنم چقد مژدگانی میدی؟!
ماهم با خود اندیششدیم که چقد نذر کرده ایم تا پیدا شود حالا مژدگانی هم بدهیم.گفتیم خدایا دستت دردنکند پیداشد نیازی به نذر ونیاز نیس:)) خلاصه لنز را پیداکردندی.درصورتی که لنز اصن گم نشده بود. بعله.لنز در پای همان کیف دوربین بوده بید.وقتی رقته بودن دوربین را درمنزل در آوردندی لنز افتاده بودندی.لهذا چون ما را شوکه کرده بودن.متوجه نبودیم.
نتیجه اخلاقی:هیچوقت لنزتون رو توی کیف دوربین نذارین.2هیچوقت صبح زود بقیه رو از خواب بیدارنکنین.
چندتا عکس هم گذاشتم طبق گفته ی قبلیم.آقا ما 600تاعکس گرفتیم والا اگه از حیات وجش گرفته بودیم بهتر بود.یه عکس نشد ما بگیریم یکی خودشو نندازه وسظ.والا قیاحت داره.عکس یکی دوتا.بابا توی عکس که آدم خوشگلترنمیشه .میشه؟؟میشه؟ آدمو توی آمپاس میذارن آچمز میشه والا.خلاصه اگه عکس ها بد هستن به ضرص قاطع میگم بی شائبه بوده .من عکاس قادریم.حمل بر خودستایی و قیف و غمپوز نباشه. خب بسه خیلی حرف زدم.بریم ادامه مطلب...مرسی
ادامه مطلب ...

چون که از باب جواد تو کسی داخل شد خنده دار است که دیگر به قسم فکر کند

تو کیستی؟ شریک غم اهل عالمی

درخا کِ تو س کعبه ی اولاد آدمی

آن رازها که از هـمه پوشـیده داشتم

تنهـادراین حـرم به تو گفتم، تومحـرمی

سلاااااااااااااام به همه ذوستان گل

ما اومدیم از بهشت هشتم......

خلاصه خیلی خیلی جاتون خالی بود ولی یادتون بودم.....

خیلی خاطره دارم مث خاطرات ناصرخسرو سفرنامه میتونم بنویسم.خخخ

چند قسمت خاطره دارم میگم براتون

اول از قطار بگم.رفتیم سوارفطار بشیم توی کوپه مون نشسیم قطار4تخته ها بود.درجه 1 خخخ. خدایی بد نبود.

خلاصه نشسیم.بادوستم سعید آقای گل.گفتیم خوبه این کوپه کس دیگه نیاد.راحت باشیم.خخخ.خلاصه یه پیرمردی بود دنبال کوپه ش میگشت...به دوستم گفتم کاش این نباشه تو کوپمون خخخ.وشکرخدا اومد توی کوپمون خدایی آدم خوبی بود.

یه پسردیگه ای هم اومد ک اونم نیشابوری بود.اونم پسرخوبی بود.خلاصه هم قطارهای خوبی داشتبم.

توی قم برای نماز مغرب توقف کردیم.پیرمرد گفت من میترسم گم بشم جا بمونم ازقطار همراه شما میام گفتم چشم حاجی بیا بریم.رفتیم وضو گرفتیم منتطرما بود گفتم حاچی بریم نماز اومد.خلاصه تونمارخونه گمش کردیم.گفتیم شاید رفته توی قطار .ماهم رفتیم توی قطار.دیدیم نیس.خلاصه قطارحرکت کرد اونم جاموند:(( هم قطاریمون گفت شاید اومده.گفتم نه بابا اونکه بلد نبود جایی رو.خلاصه قطارو گشتیم نیافتیمش نشسیم افطاریمونم خلاصه کوفتمون شد.ناراختش بودیم.من بیشتر  چون قبول کرده بودم ببرم بیارمش:( خداخدا میکردم جانمونده باشه یا اگه مونده یه جوری بتونه بیاد:( خلاصه خوابیدیم.نماز صبح توی ایستگاه دیگه ای توقف کردیم.

رفتیم نمازخونه که دیدم پیرمرده داره نمازشو میبنده میخاسم یعنی...لااله الاالله...

گفتم حاجی کجایی سیدتو کشتن خخ .نه گفتم حاجی کجایی ما دنبالت میگردیم بابا.با خونسردی و قلبی آرام گفت:

من رفتم توی کوپه ی نوه هام

گفتم خسه نباشی حاجی.

صبح پسرش بچه بغل اومد توی کوپمون گفت کیک بابام اینجاس؟؟ واین حالتهای ما بود در اون لحظه:

 من:

سعید دوستم:

هم قطاریمون:

قطار:

کیک ها:

گفتیم والا بابات کیکش و خورد و رفت فقط یه جوراب( ) ازش اینجاس بخدا:)) گفت نه اشکال نداره بچه کیک دوس داره بوفه هم نداشت

خلاصه این قسمت اول خاطره مشهد من بود.ادامه ش هم در قسمت های بعد میگم....دی دی دید دی..( باحساس بخونید آهنگ فوتبالیستهاس خخخ)


راسی کلی عکس گرفتم و کلی هم حرف دارم اگه حوصله داشتین.میگم.

به همتونم سرمیزنم به زودی.ممنون محبتاتونم.

اینم از زایرین امام رضا ع که کنارضریح و کنار پنجره فولاد نامشون را بردم و اگه خدا قبول کنه به نیابت تک تک تون نماز زیارت خوندم.شاید و انشالله شمام به زودی برین و منم دعاکنین و به یادم باشین.میدونم یه دلیل اینکه دعوت شدم از دعای شما بود وفتی مطلبی برای امام مهربونی میذاشتم.

اسما رو بترتیب خاسی ننوشتم.کسی نگه من آخر بودم وسط بودما

مامان زهرا, بابا رضا,امیرحسین,محمدحسین,فاطمه

آرامش

مریم

صبا

غزل

فاطمه

نرگس

پری

فرناز

فریبا

بهار

فاطمه

محمدرضا

شکیب

علیرضا

حمید

فرزاد

علیرضا

منصوره

زهرا

ذهره

لاله

افسرسایبری موعود

مریم ،علی صفری

محمدرضارجبی

ابوعدنان

امین

میثم

جواد

فایزه

فایزه

حسنا

نرگس

مهندس آقاعمویی

و تمام لینک های وبلاگم