من از آن روز که در بند تو ام آزادم. . .

من از آن روز که در بند تو ام آزادم. . .

آزادترین فردی وقتی که نگی "ای کاش..."
من از آن روز که در بند تو ام آزادم. . .

من از آن روز که در بند تو ام آزادم. . .

آزادترین فردی وقتی که نگی "ای کاش..."

زلف ِ هندوی تو در تابست و مارا تاب نیست


هـــــــمین که عشق بـاشد
آن هـــــــم در حوالی "تو" 
هر چقـــــــدر هم که زمستان باشد
بـــــهاری ترین هوا سهم من است . . .!!!

عنوان:خواجوی کرمانی  زلف ِ هندوی تو در تابست و مارا تاب نیست / چشم ِ جادوی تو در خوابست و ما را خواب نیست

برفی سنگین نشست؛ درختی زیبا شد، درختی شکست!


بی هوا این بیت می آید در ذهنم:

عمری دگر بباید
بعد از وفات ما را
کاین عمر طی نمودیم
اندر امیدواری...
فکر میکنم، چیزی باید بیاید و حال و روزمان را سپید و روشن کند... 
این سیاهی ها... آه از این سیاهی ها...
دلمان گرفته،شاید از گرمای زیاد است.گاهی باید سرد بود.مثل برف.

پ.ن:داشتم آرشیو معروف عکسهایم را مرور میکردم خوردم به این عکس،باحس و حالمان جور آمد.حس وحالمان سرد بود.این بیت سردترش کرد.
واقعا این بیت"عمری دگر ببایدبعد از وفات ما را،کاین عمر طی نمودیم،اندر امیدواری..." وصف حالم است.یعنی شاه بیتی بود برایم.به طوری کلی درس عبرتی ست برایم. برای شما کاش نباشد.یاعلی